سـفـرۀ جـود وکرمت با حسیناذن دخـول حـرمـتیـاحـسـین فـــاطــمــه دوم حــیــدرشــدیمادر یک ماه و سه اختر شدی مـاه تـوازمـاه فـلک خـوبتـر پیـش عـلی ازهمه محـبـوبتر سـتارگـانت همه خورشید نـورچـشم بـد ازجـمـالشان باددور جزتو که برشیرخدا شیر زاد؟جزتوکه بر شیر علی شیر داد؟ جزتو که در کرب و بلای حسینچـارپسـرکــرده فـدای حـسین ای به علی پس از وفـات بتولهمچوخدیجه درسرای رسول تو گـفـتهای، ای گل باغ عفافبـاپــسـرفـاطـمـه شـام زفــاف کی همهجا چـشم وچراغ همهمـنـم کـنــیـز مــادرت فـاطـمـه تـوبـانـوی بیتولی گـشـتـهایدور حـسین ابن عـلی گـشتهای تـاکه درآن بیت مـقـرّب شدیازدل وجان عاشق زینب شدی حق به تویک بهشت احساس داددسـتـهگـلـی به نـام عـبّـاس داد سزدکه نـامـوس خـداخوانمتمـــادر کـلّ شـهــدا خــوانـمـت مـعـرفـتت زبـانـزدعـالـم استمدحت عـالم بهثـنایت کم است دلـم گـرفـتـه ذکـر امّـن یـجـیبزیـارت مـدیـنـهام کـننـصـیب که گـریم از برای تو در بـقـیعبه یـاد گـریـههای تودربـقـیـع بقـیع ازاشک توآمد بهجـوشصـدای گـریـۀ تـوآیـد بـگـوش کرده به داغ چار فـرزند صبرکـشـیدهای چـهـارتـصویرقـبر اشک مصیبت زبصرریخـتیبه یـادشان خون جگـرریخـتی چشم تو ازبس که فراوان گریستبه گریۀ توچشم مروان گریست تـــونــالــۀ واولـــدا مــیزدیاهـلمـدیـنـه را صـدامـیزدی بدین سـخـن فـکـنـدآهـتطنینکه کس نگـوید به من اُمُّالبـنین چـار گـلـم به تـیـغ پـرپـر شدندچارمـهم به خـون شناورشدند اُمّبـنـیـن بـاغ گـل یـاس داشـتدستهگلی سرخ چوعبّاس داشت ای ثـمـردل گـل احـسـاس مـنسـاقـی اهـل بـیـت عـبّـاس مـن شـنـیدهام دسـت تو ازتن زدنـدبـه فـرق تـوعـمـود آهـن زدند شنیدهام تا تـنت ازهم گـسـستپشت حسینابنعلی هم شکست شـنـیـدهام کـه جـای من فـاطمهبـه دیـدنـت آمــده در عـلـقــمـه شـنـیـدهام سـکـیـنـهبیتـاببود به خـیـمـههـا مـنـتـظـر آب بود شنـیدهام که دشمنان صفزدندکـنارجـسم بیسـرت کفزدند شنیدهام که شد ز شـمشـیر تـیزپیکرتو چو برگ گل ریزریز گریه کنم روزوشب ای نورعینبر تو نه بلکه درعزای حسین تـودرمـدیـنـه مـادری داشـتـیمـادرخـونـین جـگـری داشـتی اگرکه پـارهپـاره شد پیـکـرتبــود بـه دامــان بــرادرسـرت حـسـین فـاطـمـه بـرادرنداشتکشته شد ومثل تومادرنداشت چـار پسر دادی و زین افـتخارشــد حـرم چـارامــامت مـزار پــاسـخ آن وفــا واحـسـاستـوفـاطـمـه شـدمــادرعـبـاس تـو تو را فـراق اشجعالنّاس کشتداغ حسین و داغ عـبّاس کشت گـریـۀ تو به جـزعـبـادت نبودوفـات تـوغـیـرشـهـادت نـبود جزغـم وانـدوه و فغـانت نبودحـیف که آن چار جـوانت نبود تـاکـه بـگـریـنـد بـرایـت هـمـهفـاطـمـه یـا فـاطـمـه یا فـاطـمه چـارپسرداشتـی ای جان پاکرفـت غریـبانه تنـت زیرخاک دگـر تـنـت دفـن نـشـد شـبــانـهتـنـت نـداشـتجـایتــازیــانـه بـردربیـت تـو شـرارت نـشـدبر گل روی تـو جـسـارت نشد ضربه بهبـازوت نزدهیچکسلگـدبـه پهـلـوت نـزدهـیچکس